ايشان در يكي از روستاهاي زنجان ودر يك خانواده مذهبي به دنيا آمد. بود.قبل از مدرسه به مكتب خانه رفت و قرآن را فراگرفت. علاقه زيادي به تلاوت و قرائت قرآن داشت. از سن 8 سالگي بود كه بدون وقفه به انجام فرائض ديني پرداخت. در دوران انقلاب با وجود سن كم، در مبارزاتي كه بر عليه رژيم منفور شاه صورت مي گر فت ،شركت فعّال داشت . سيد داود در سنين نوجواني بعد از پيروزي انقلاب عضو فعال پايگاه مسجد اميرالمؤمنين (ع) بسيج زنجان شد و چون به تبليغات علاقه فراواني داشت براي تبليغ آرمان هاي اسلام در پايگاه شروع به فعاليت كرد.او كه عضو مؤثر شوراي پايگاه مذكور بود. با اخلاق و رفتار نيكوي خود الگويي براي تمام برادران بسيجي شده بود. هيچگاه چهره شاداب و خندان او در برخورد با برادران بسيجي غمگين و ناراحت نمي شد. در تمام مراسم پايگاه از جمله دعاي توسل پيشقدم بود و خودش دعاي توسل مي خواند. به جهت صداي زيبايش ، زينت بخش مجالس و محافل شهدا بود. دستان پربار داوود بود كه در هر مراسمي به حركت مي آمد و در و ديوار مسجد و خيابان هاي اطراف را با تبليغات و نوشته هاي زيبايش مزيّن مي كرد. او در هر اعزامي با صداي رسايش رزمندگان را بدرقه مي كرد و در هر مراسمي با آواي گرم و جانسوزش زينت بخش مجالس بود . در سال 1362 قبل از عمليات خيبر عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد و به عنوان مسئول تبليغات گردان ولي عصر (عج) از لشگر علي بن ابيطالب تعيين شد . فرماندهي اين گردان بر عهده شهيد حسن باقري بود. او در عمليات خيبر به صورت نيروي نظامي شركت كرد و در اين عمليات از ناحيه سر مجروح شد. 82 تن از همسنگرانش در اين عمليات مفقود گرديدند كه از جمله شهيد حسن باقري فرمانده گردانشان بود . دفتر خاطراتش از اوصاف اين شهيد عزيز پر است. سيد داود پس از ده روز بستري شدن در بيمارستان امدادي مشهد بهبود يافت و دوباره عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد . در جبهه كارش تبليغات بود.
در سال 1365 وارد تبليغات گردان حضرت علي اصغر (ع) از لشگر 8 نجف اشرف شد و بعدها به علت ديدن آموزش نظامي به معاونت يكي از دسته هاي اين گردان درآمد و در عمليات كربلاي 5 كه در تاريخ 19/10/1365 شروع شد شركت فعال داشت . دفتر خاطراتش شجاعت و دليري او را در اين عمليات بيان مي كند.
در تاريخ 15/1/66 در گروهان1 گردان حضرت علي اصغر (ع) به عنوان مسئول دسته وارد عمل شد و در عمليات كربلاي8 به تاريخ 20/1/1366 كه هنوز 21 بهار از عمرش سپري نشده بود، جاويد الاثرشد.
بسم الله الرحمن الرحيم
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون. (قرآن كريم)
و مپنداريد كساني كه در راه خدا كشته مي شوند، مرده اند بلكه آن ها زندگانند و در نزد خداوند روزي مي خورند.
اگر دشمن را در خانه اش نكشيد، دشمن مي آيد شما را در خانه تان مي كشد. (شهيد محمد منتظري)
الهي در يك مكان مقدس اكنون در حال نوشتن وصيت نامه ام هستم و حال آنكه نمي دانم شهادت نصيب من پرمعصيت خواهد شد.
سنگر پر خون شهيدان را خالي مگذار. امامت مي گويد جبهه رفتن از فروع دين واجب تر است پس گوش به امر رهبرت فرا ده. موقعيتي پيش آمده است كه هر كس از اين موقعيت استفاده نكند عقب مانده است
بنده اي كه هميشه در منجلاب منيت غرق بوده و هميشه در امواج گناهان غوطه مي خورم. به عظمتت سوگند وقتي به آتش جهنمت فكر مي كنم ديگر نقطه اميدي براي من باقي نمي ماند، چرا كه خودم را لايق آتشت مي دانم زيرا هيچ موقع بنده خوبي نبوده ام و هميشه در وظايفم قصور كرده ام. وقتي اوراق اين 21 سال عمرم را ورق مي زنم مي بينم هيچ نقطه سفيدي وجود ندارد ،سياهي اعمالم بر سياهي قلبم اضافه مي كند.
خداوندا اگر تو رحمان نبودي اگر تو رحيم نبودي اگر درِ رحمت و درِ توبه نبود، الان ديگر كدامين در را مي زدم، به كجا پناه مي بردم ،كدامين پناهگاه است كه مرا در خود جاي دهد، خداي من به لطف و رحمت تو اميدوارم. باز با آن همه گناهان به در تو رو آورده ام. زندگي در اين دنيا برايم خيلي سخت مي گذرد. ديگر از اين دنيا بيزارم. دنيايي كه با تجملات ظاهري خويش مرا فريب مي دهد. ديگر از اين تجملات پوچ دست مي كشم و آن چه را كه تو گفته اي انجام مي دهم. معبودا تو مي گويي چنين باش. باشد. تو مي گويي از غير خدايي ببر، مي برم. تو مي گويي بر نفست غلبه كن، مي كنم. تو مي گويي در راه من بمير. چرا كه مرگ در راه تو عزت است و سعادت ابدي است. در راه تو مي ميرم، حتي اگر آتش را بر من ارزاني داري و آن چه رضاي توست من راضيم؛ پس خدايا مرا چنان بميران كه دوست مي داري و راضي هستي و زندگيم را به سعادت و مرگم را به شهادت ختم كن.
اللهم وقفنا لما تحب و ترضي و احيني يا رب شهدا و توفني شهيدا
و اما سخني چند با پدر و مادر عزيزم:
پدر جان و مادر جان هر چقدر مي انديشم كه چه بنويسم تا رضايت شما را به دست آورم، هيچ نمي يابم. چرا كه هميشه اسباب زحمت شما بوده ام. فقط سخني كه دارم اين است كه خداوند با آن عظمت خويش كه بنده اش را آفريده است با ريخته شدن قطره اي از خونش گناهان او را مي بخشد. شما نيز بزرگي خود را نشان دهيد و اين فرزند را كه امانتي بود در پيش شما حلال نماييد . تا در پيش مولايم حسين و مادرم زهرا رو سفيد باشم.
شايد اين حقيقت براي شما آشكار نشده بود كه چرا من به جبهه رفته ام. پدر عزيز و مادر گرامي، ما سيديم و اولاد رسول خدا هستيم. وقتي مي بينم ديني را كه رسول خدا آورده است در خطر است و مي خواهند دين اسلام مظلوم باشد ،چرا نروم؟ وقتي مي بينم راه حرم با صفاي مولايمان حسين را برويمان بسته اند چه درنگي بنمايم؟ وقتي مي بينم تجاوز به مملكت ما تجاوز به اسلام، تجاوز به خانه ما مي كنند، چرا بي تفاوت باشم؟ وقتي مي بينم امامم، مجتهدم، رهبرم ندا مي دهد كه جنگ از فروع دين واجب تر است، چرا نروم؟ پدر جان و مادر جان من مقلد امامم. بگذاريد ديگران نروند، بگذاريد ديگران نق بزنند مگر ما مقلد آن ها هستيم. در زمان امام حسين (ع)نيز عده اي در شب به بهانه هاي گوناگوني از معركه جنگ فرار نمودند. چه شد؟ آيا امام حسين شكست خورد؟ نه. با همان عده معدود، 72 تن از ياران باوفايش به جنگ با يزيديان برخاست و خون حسين بود كه تا الان دين اسلام و نهال اسلام را آبياري كرده و تا الان نيز اسلام باقي است. مگر جان ما از جان امام حسين عزيزتر است؟ اي كاش كه صد جان داشتيم و همه را فداي راه امام حسين مي كرديم. به هر صورت ما خواهيم مرد چه صد سال عمر كنيم و چه 20 سال عمر كنيم ولي مرگ بهتر است با عزت باشد نه با ذلت. با مرگ طبيعي مردن كه شجاعت نيست. شجاع كسي است كه جوانيش و قدرتش را در راه خدا و معبود يكتا نثار كند. مادر جان تو بايد افتخار كني كه هديه اي و امانتي را كه از طرف خدا داشتي خوب امانت داري كردي و خوب پس دادي. مادر جان بگذار ما هم خوب بميريم تا لااقل به جدمان بگوييم كه حسين جان ما نيز از شعار هيهات من الذله تو پيروي كرديم و به رهبري اماممان به نبرد با يزيد زمان برخاستيم. وقتي تاريخ را بنگريد ديگر نقطه مبهمي باقي نمي ماند. مرگ در راه خدا براي قاسم ابن حسن شيرين تر از عسل است. شهادت براي حنظله واجب تر از حجله دامادي است. پس مني كه سيدم بايد قبل از همه به راه آنان ادامه دهم. هيچ اندوهي به خود راه ندهيد. خوشحال باشيد كه در وظيفه تان قصور نكرده ايد. اگر ناراحتي ايجاد كنيد دشمن را خوشحال كرده ايد و به هيچ عنوان مانع آمدن برادرانم به جبهه نباشيد. بگذاريد سلاح افتاده شهيدان را بردارند و راه گلگون آن ها را ادامه دهند. اينك چشم مسلمانان جهان از يك سو و چشم جهان خواران از سوي ديگر به ما دوخته شده است. مسلمانان از ما ياري مي طلبند و جهان خواران تلاش در نابودي ما مي كنند. ديگر وقت درنگ نيست. بايد مسلمان بودن خودمان را نشان دهيم، بايد دنيا بداند كه ما به خاطر اسلام از همه چيزمان خواهيم گذشت. ما به خاطر اسلام مرگ را همچون عروسي در حجله دامادي سنگر در بغل خواهيم كشيد.
خواهران عزيزم: صبور باشيد و سعي كنيد راه اسلام را، دين خدا را آن چنان كه هست بشناسيد.
شايد اين حقيقت براي شما آشكار نشده بود كه چرا من به جبهه رفته ام. پدر عزيز و مادر گرامي، ما سيديم و اولاد رسول خدا هستيم. وقتي مي بينم ديني را كه رسول خدا آورده است در خطر است و مي خواهند دين اسلام مظلوم باشد ،چرا نروم؟ وقتي مي بينم راه حرم با صفاي مولايمان حسين را برويمان بسته اند چه درنگي بنمايم؟
و اما برادر گرامي :سنگر پر خون شهيدان را خالي مگذار. امامت مي گويد جبهه رفتن از فروع دين واجب تر است پس گوش به امر رهبرت فرا ده. موقعيتي پيش آمده است كه هر كس از اين موقعيت استفاده نكند عقب مانده است. موقعيتي كه با نثار جان خود در راه خدا بهشت را خواهي گرفت. خدا را شكرگذار باش كه با گرفتن امانتش هزاران برابر بيشتر در قبال اين امانتداري به تو مي دهد. اگر به لطف خداوند بتواني هرگز از جبهه دست نكش. بيا به جبهه و با چشم خود بنگر كه جبهه دانشگاه عشق است. عشق لقاءالله. اگر با چشم بينا بنگري تمام سنگ ها، كوه ها، خاك و گل اين منطقه با تو سخن خواهند گفت. فرياد انا مظلوم خاك خوزستان را هميشه خواهي شنيد، فرياد هل من ناصر را درك خواهي كرد.
چند وصيت شخصي دارم كه آن ها را در آخر مي نويسم. تمام كتاب هاي مرا به واحد بسيج بدهيد و تمام لباس هاي نظامي مرا به جبهه بدهيد. انگشتر و ساعت مرا بفروشيد و پول آن را به جبهه كمك كنيد. امانتي را كه در ساك بزرگم دارم حتماً تحويل سپاه بدهيد. 6000 تومان به واحد بسيج مقروض هستم. حقوق اين چند ماهه ام را بگيريد و به آن جا بدهيد. و نوشته اي در مزارم بگذاريد و بنويسيد آن هايي كه از من بدي ديده اند يا حقي بر گردن من دارند به بزرگي خودشان حلال نمايند.
از تمام فاميلان و آشنايان و دوستان حلاليّت مرا بطلبيد.
يك ماه روزه و يك سال نماز براي من بگيريد. از خرج و مخارج زياد در مجلس هاي من پرهيز كنيد و در اولين روز رفتنم شيريني پخش نماييد كه من توانستم در امتحان قبول شوم.
سمند حادثه را زين كنيم و بشتابيم | |
دل از فروغ تو آذين كنيم و بشتابيم | |
عروس يك شبه را با وداع حنظله وار | |
فداي مكتب و آيين كنيم و بشتابيم | |
به دست خنجر و به سينه جوشن كنيم | |
وجود را پروين كنيم و بشتابيم |
اللهم الرقني توفيق الشفاعه الحسين يوم الورود و ثبت لي قدم صدق عندك مع الحسين و اصحاب الحسين (ع) .سيد داود شبيري
روحش شاد و يادش گرامي