در مناجات شعبانيه آمده است: «الهي لميكن لي حول فانتقل به عن معصيتك الا في وقت ايقظتني لمحبتك؛ خدايا! تنها در وقتي ميتوانم از گناه دست بشويم كه براي محبت خويش مرا بيدار كني.» گناهان، كشش و لذتي دارند كه انسان را پايبند ميكنند. پس همانطور كه براي خارج شدن از جاذبه چيزي بايد نيرويي قويتر از نيروي جاذبه آن بر آن وارد كرد، انسان هم براي فرار از جاذبه گناه بايد جاذبه قويتري پيدا كند تا بتواند از گناه صرفنظر كند.
مسألهاي كه ميخواستم روي آن تكيه كنم مسأله تعارض و تزاحم دو لذت است؛ لذت گناه و لذت انس با خدا. اگر انسان خدا را دوست داشته باشد و مزه انس با خدا را بچشد انجام افعال اخلاقي و خداپسند و گذشتن از كارهاي پست براي او آسان خواهد شد. انسان هر كسي را دوست داشته باشد بسته به مقدار محبتي كه قلب او را احاطه كرده كارهايي را انجام ميدهد كه محبوبش بپسندد. اين محبت ميتواند به جايي برسد كه در طول شبانهروز هيچ فكري جز رضايت محبوب براي انسان باقي نگذارد. كسي كه چنين محبتي از خدا در دل داشته باشد ديگر مشكلي نخواهد داشت و نيازي به تلاش فراوان، برنامهريزي و ... براي اطاعت او و ترك معصيت پيدا نميكند. اما بحث ما يافتن راهكار براي كساني است كه هنوز چنين محبتي ندارند. تعجبي هم ندارد؛ برخي افراد كه در سلك اهل علم هم بودند ميگفتند: «اصلا دوست داشتن خدا معني ندارد. دوست داشتن خدا به معناي دوست داشتن نعمتها و پاداشهاي خداست!» ما الحمدلله از اصل مسأله دور نيستيم و ميدانيم كه دوست داشتن خدا، هم وجود دارد هم بايد خدا را دوست داشت. قطرهاي از آن محبت هم در دل ما وجود دارد، اما بايد به جايي رسيد كه با ياد خدا و توجه به خدا بر همه گناهان غلبه كرد.